کد مطلب:106413 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:231

خطبه 028-اندرز و هشدار











[صفحه 87]

از خطبه های آن حضرت (ع) است قد ادبرت: پشت كرد اذنت: آگاه كرد- خبر داد. اشرفت: خبردار شد مضمار: مدت زمانی است كه اسب برای مسابقه لاغر می شود یعنی چند روز آن را به علف خوردن می بندند تا خوب چاق و فربه شود و سپس علف را قطع می كنند و غذای معمولیش را می دهند تا برای مسابقه ورزیده شود و مدت این كار چهل روز است. لغت (مضمار) برای مكانی كه در آن، اسب را این چنین لاغر می كنند نیز به كار می رود سباق: مصدر باب مفاعله و به معنای مسابقه (از یكدیگر پیشی گرفتن) است و ممكن است جمع سبقه باشد همانند نطاف جمع نطفه و یا این كه جمع سبقه باشد، مثل حجال كه جمع حجله است یا جمع سبق باشد مانند: جمال كه جمع جمل است و هر سه شكل سبقه، سبقه، سبق به معنای جایزه ای است كه برای برنده مسابقه قرار داده می شود خواه مال باشد یا عزت و افتخاری كه باعث سربلندی او گردد. منیه: به معنی مرگ است بوس: كمال نیاز و احتیاج تحرزون: نگهداری می كنید از خطبه های آن حضرت است كه در بیوفایی دنیا و توجه دادن مردم به آخرت ایراد شده است. پس از ستایش خداوند متعال و درود بر رسول گرامی اسلام، مسلم است كه دنیا بر شما پشت كرده و بدرود خود را اعلام می

دارد، و آخرت رو به سوی شما آورده، ورود خود را اطلاع می دهد. ببابرابن امروز، روز ریاضت و رنج و عبادت، و فردا هنگام سبقت گرفتن به سوی بهشت است. آن كه در مسابقه عمل نیك جلو افتد، بهشت را پاداش می گیرد، و آن كه عقب ماند. پایان كارش جهنم است. آیا توبه كننده ای نیست تا پیش از فرا رسیدن مرگش توبه كند؟ و آیا عمل كننده بخیری نیست؟ كه برای روز دشوار قیامت هم اكنون دست به كار شود؟! به هوش باشید، شما در روزگار امیدواری هستید، كه در پس آن مرگ و گرفتاری است، پس آن كس كه در روز امیدواری برای روز گرفتاریش عمل كند، عملش به او سود می بخشد، و مرگش به او زیان نمی رساند و هر كس پیش از فرا رسیدن مرگش در عمل كوتاهی كند، عمل نكردن موجب خسران می شود، و اجلش به او زیان وارد می كند. آگاه باشید، در روزگار خوشی برای خدا با خضوع عمل كنید، چنان كه در ایام گرفتاری از روی ناچاری عمل می كنید. بدانید كه من هیچ نعمتی را مانند بهشت ندیده ام كه خواهان آن بخوابد، و نه هیچ عذابی مانند دوزخ را، كه فراری از آن، غفلت ورزد! و باز آگاه باشید، هر كه را حق سود نرساند باطل به او زیان می رساند و هر كه را هدایت به راه راست نكشاند، ضلالت به جاه گمراهیش اندا

زد. آگاه باشید به شما فرمان كوچ داده اند، و برای بر گرفتن زاد و توشه هدایتتان كرده اند. مردم، دو چیز است، كه من برای شما نسبت به آن دو امر، سخت بیمناكم. پیروی هوای نفس كردن و آرزوهای دور و دراز داشتن. بنابراین از دنیا، زاد توشه تقوا و عمل شایسته، برای فردای خود بردارید. مرحوم سیدرضی، پس از ذكر این خطبه شریفه آن را مورد ستایش قرار داده، و چنین می گوید: تنها سخنی كه می تواند انسانها را به زهد، نسبت به دنیا و كار برای آخرت وادار كند، این سخنان برجسته امام (ع) است كه دلبستگی انسان را از آرزوهایش می كند و جرقه های پند پذیری و تنفر (از گناه) را در وجود او روشن می سازد و از شگفت ترین فرازهای این خطبه این است: آگاه باشید كه امروز روز تمرین و فردا روز مسابقه است، جایزه برندگان، بهشت و سرانجام بازندگان آتش جهنم است.) در این سخن گرانقدر- علاوه بر شكوه لفظ و عظمت معنا و درست مجسم كردن مطلب و تشبیهای واقعی- رازی شگفت و معنایی ظریف نهفته است آنجا كه می فرماید: والسبقه الجنه والغایه النار امام (ع) در این دو جمله، راجع به نتیجه مسابقه كه دو معنای مختلف دارد دو لفظ متفاوت آورده است و چنانكه در مورد بردن و پیروزی به جمله: السب

قه الجنه تعبیر فرموده، در مورد باختن به: والسبقه النار تعبیر نكرده است زیرا معمولا سبقت گرفتن، نسبت به امور دوست داشتنی است، و این، صفت بهشت است و در دوزخ و آتش آن این معنا، وجود ندارد و از آن به خدا پناه می بریم، بنابراین، چنین تعبیری درست نبوده است، پس به این علت امام (ع) می فرماید: والغایه النار زیرا غایه كه به معنای مطلق پایان است چیزی است كه آدمی ناگزیر به آن می رسد. بنابراین، تعبیر به غایت- بر خلاف سبقت- در هر دو مورد صحیح است و غایت در این مورد مثل كلمه مصیر و مال است كه به معنای سرانجام و مقصد می باشد كه خداوند متعال در قرآن می فرماید: قل تمتعوا فان مصیركم الی النار و در این جا درست نیست كه گفته شود: سبقتكم الی النار سرانجام مسابقه شما آتش است. اكنون، در این خطبه خوب دقت كنید كه باطنش شگفت آور و ظریف و مضامین آن بسیار عمیق است- و بیشتر سخنان امام (ع) چنین است. و در پایان معرفی این خطبه بیان می دارد كه در برخی دیگر از نسخه های نهج البلاغه چنین آمده است: والسبقه الجنه به ضم سین، و سبقه در لغت به معنای جایزه است خواه ثروت و مال یا ابرو و مقام باشد. هر دو كلمه از نظر معنا به همدیگر نزدیكند، زیرا هر دو به

معنای چیزی است كه در برابر كار پسندیده نصیب انسان می شود. (در پایان اظهار نظر سیدرضی شارح می گوید) این قسمت خطبه مستقلی نیست، بلكه بخشی از خطبه ای است كه بعد به شرح آن خواهیم رسید كه با این جمله ها آغاز می شود: الحمد لله غیر مقنوط من رحمته: ستایش پروردگاری را كه ناامیدی از رحمتش وجود ندارد و علت تقدم این قسمت از خطبه همان است كه سیدرضی در خطبه اول كتاب تذكر داده كه در تنظیم خطبه ها ترتیب را رعایت نمی كند. این فصل از سخنان امام (ع) یازده مطلب آموزنده را در بر دارد: مطلب اول آن كه انسان نباید دلبستگی به دنیا داشته باشد و این مطلب از جمله الا و ان الدنیا قد ادبرت و آذنت بوداع، استنباظ می شود. امام (ع) در این فراز از سخنان خود اشاره دارند، به این كه تمام حالات خوشی كه در دنیا برای هر كس پیدا می شود از قبیل تندرستی، جوانی، مقام و ثروت، همه از بین رفتنی است وصرفا در این جهان همراه انسانند (و نه دراخرت) و چون همیشه این حالات در تغییر و فناپذیری هستند از آنها به (ادبار) تعبیر شده است. دنیا در این سخن به جانداری تشبیه شده است كه در حال رو گرداندن می باشد، زیرا معمولا هرگاه برای انسان حالت خیر یا شری فرض شود، مرحله نخ

ست رو آوردن و مرحله پایان آن رو گرداندن نامیده می شود. مثلا، اگر انسان در اول جوانی باشد، گفته می شود جوانی به او رو آورده است و اگر در مراحل پایانی عمر باشد گویند جوانی از او روی بر تافته است. چنان كه در كلمه ادبار و دنیا استعاره و تشبیه به كار رفته كلمه وداع نیز به طریق استعاری آورده شده است، زیرا تغییر امور دنیا مستلزم جدایی، و جدایی دنیا باعث تاسف انسان برای دنیاست. این نوع برخورد مانند رفتار آدمی است كه هنگام خداحافظی با دوستش، غمگین می شود و به گریه و زاری می پردازد. بنابراین كاربرد كلمه وداع استعاره است. این كه فرمود: دنیا خود خبر از جدایی می دهد كنایه از احساسی است كه برای انسان پیدا می شود، هنگامی كه می بیند بتدریج و اندك اندك دارد از دنیا می رود. و محتمل است كه اعلام دنیا استعاره تشبیه نباشد، بلكه به صورت زبان حال آمده باشد. مطلب دوم توجه به سرای آخرت و بیداری از لحاظ آمادگی برای آن است. چنین معنایی از این فراز سخن امام بزرگوار كه: الا و ان الاخره قد اقبلت و اشرفت باطلاع، معلوم می شود. و چون آخرت سرایی است كه خصوصیات وجودی انسان پس از مرگ از قبیل خوشبختی و بدبختی و درد و لذت را داراست و گذشت عمر انس

ان را برای رسیدن به آن سرا و دستیابی بر محتویاتش از خیر و شر نزدیك می كند، به این سبب آوردن لفظ اقبال برای رو آوردن، به طور مجاز برای دنیا مناسب است. آنگاه امام (ع) آخرت را كه در حال رو آوردن است به دلیل شرافتش بر دنیا، مانند موجود بلندمرتبه ای نسبت به موجود پستی دانسته است و به همین مناسبت لفظ اشراف را برای آن به كار برده و به خاطر مغبوط بودن كارهای آخرت آن را تشبیه به شخص آگاهی كرده است كه از بالا به پایین می نگرد و لفظ اطلاع را برای آن استعاره آورده است. ممكن است منظور از اشراف و اطلاع داشتن آخرت، اشراف و اطلاع داشتن خداوند باشد، و به خاطر جلال و عظمت خداوند به طور كنایه، به آخرت تعبیر شده است چنان كه از شخص فاضل و دانشمند به پیشگاه و محضر تعبیر می شود. در این صورت صفت آگاهی و اطلاع قرینه برای این معناست. مطلب سومی كه از این خطبه فهمیده می شود این است كه امام (ع) با ذكر كلماتی نظیر سباق جنت و نار لزوم آمادگی انسان را مورد توجه قرار داده و این مطلب از عبارت: و ان الیوم المضمار تا والغایه النار، معلوم می شود. كلمه یوم در این جا كنایه از باقیمانده عمر انسان و خبر آن مضمار است. و اعراب این كلمات به این گونه ا

ست كه دو كلمه مضمار و سباق هم به رفع و هم به نصب خوانده شده است، رفعشان به این دلیل است كه خبر ان می باشند و در این صورت، یوم اسم ان است. شارح در توجیه معنوی مضمار چنین می فرماید: به دلیل مشابهتی كه میان باقی مانده عمر و مدت آمادگی برای مسابقه وجود دارد آن را مضمار گفته اند زیرا انسان در مدت باقیمانده عمر با انجام كارهای نیك، ریاضت می كشد و با كسب كردن تقوا آمادگی برای رسیدن به كمال معنوی پیدا می كند، تا از پیشروان به سوی دیدار پروردگار و مقربان درگاه او باشد، همچنان كه اسب به واسطه رژیم لاغری آماده شركت در مسابقه می شود. منصوب بودن مضمار را گر چه مورد شك می داند ولی اشكالی را كه بر آن وارد است پاسخ می دهد. اشكال این است: در صورت منصوب بودن مضمار كه اسم ان و یوم خبر آن باشد، حمل زمان بر زمان لازم آمده و این محال است. جواب آن است كه: چنین محالی لازم نمی آید، زیرا این موضوع رایج است كه گاهی برای برخی از اجزای زمان، خود زمان را خبر قرار می دهند، به معنای این كه مبتدا جزئی از خبر است نه این كه زمان در زمان باشد، البته در صورتی خبر دادن از زمان به زمان درست است كه زمان اول به یك صفتی مقید و مشخص شده باشد، مانند:

ان مصطبح القوم الیوم و مضمار هم چون زمانی است كه مشتمل بر صفت تضمیر و آمادگی ج ركی مسابقه است صحیح است كه خبر آن یوم باشد. درباره اعراب سباق شارح نصب آن را به این دلیل درست می داند كه اسم ان است و خبر آن كلمه غدا می باشد از كلمه غدا زمان پس از مرگ اراده شده است، ولی برای رفع سباق دلیلی جز مبتدا بودن آن كه خبرش غدا باشد نمی بیند. در این صورت اسم ان ضمیرشان خواهد بود. شارح می گوید: كه بعضی از شارحان نهج البلاغه روادانسته اند كه سباق خبر ان باشد در نظر من شارح نادرستی آن روشن است زیرا رابطه. میان مبتدا و خبر به دو صورت قابل فرض است: 1- رابطه این همانی كه دانشمندان علم منطق به حمل مواطاه تعبیر می كنند. 2- مبتدا دارای صفت خبر و صاحب آن باشد مثلا وقتی می گوییم: الجسم ابیض در این مثال جسم مبتدا و دارای صفت سفیدی است. و این صورت را حمل استحقاقی گویند و هیچ كدام از این دو صورت در مورد جمله: وغدا السباق درست نیست مگر آن كه حذف و تقدیری در كار باشد بدین سان كه تقدیر جمله: ان غدا وقت السباق، در نظر گرفته شود. ولی باز هم، در حقیقت سباق نخواهد بود. پس در صورتی كه سباق را مصدر فرض كنیم، معنا و تقدیر جمله چنین می شود: ضمر

وا انفسكم الیوم فانكم غدا تستبقون، امروز خود را لاغر سازید كه در آینده می خواهید در مسابقه شركت كنید. شرح مطلب این كه انسان هر چه در جهت فكری و عملی نیرومندتر باشد به همان نسبت پیش از كسی كه در این مورد از او ضعیفتر است به پیشگاه حضرت پروردگار بار خواهد یافت، چون سرچشمه نقصان در فكر و عمل، دوستی غیر خدا و پیروی هواهای نفسانی و تمایل به لذتهای فناپذیر دنیاست كه نتیجه آن رو گرداندن از قبله حقیقی می باشد. و از طرفی سرچشمه كمال در فكر و عمل، رو گرداندن از غیر خدا و توجه كامل به اوست، و چون مردم در محبت دنیا و دوری كردن از آن و كسب كمال به وسیله اطاعت پروردگار از نظر درجات متفاوتند، بنابراین مضمار بودن امروز و سباق بودن فردا امری بسیار روشن است، زیرا كسی كه آمادگی او بیشتر و بی علاقگی قلبی او به دنیا زیادتر باشد، پس از مرگ، چیزی كه او را از وصول به پیشگاه حق تعالی و جنت و ثواب باز دارد وجود نخواهد داشت، بلكه سبكبار و خالی از سنگینی گناه خواهد بود چنان كه پیامبر اكرم می فرماید: نجا المخففون سبكباران اهل نجاتند. امام علی (ع) هم در سخنان گذشته خود چنین فرمود: تخففوا تلحقوا بارتان را سبك كنید تا به مقصد رسید پس چنین ك

سی پس از مرگ از شخصی كه در جهت كمال نفسانی عقب مانده، و عقربهای فساد جسمانی و خویهای پست، دل او را به نیشهای زهرآگین خود گزیده اند و بار گناهان پشت او را خم كرده، و در نتیجه باعث نرسیدن او به مقام پیشروان نخستین شده جلوتر است و بدین سان شخصی كه دارای عمل صالح است بر كسی كه دل او وابسته به دنیاست و آمادگی او برای دل كندن از آن كمتر است، تقدم می یابد. پس اگر كلمه سباق را مصدر بگیریم و استعاره از مسابقه مشهور میان عرب، باشد معنایش چنان كه بیان شد واضح و روشن خواهد بود. در صورتی كه سباق را جمع سبقه فرض كنیم كه به معنای جایزه است، نیز درست است زیرا برنده جایزه، آن را، پس از انجام مسابقه دریافت می كند. گر چه اقدام برای دریافت آن دو حالت دارد یعنی ممكن است پیش از انجام مسابقه باشد و ممكن است بعد از آن واقع شود. اقدام به دریافت جایزه قبل از جدایی كوشش دریافتهای نفسانی و اعمال نیك است چنان كه در قرآن فرموده: سابقوا الی مغفره من ربكم و جنه عرضها كعرض السماء والارض اعدت للذین آمنوا، و باز فرموده است: فاستبقوا الخیرات و پس از پایان مسابقه، چنان كه بدان اشاره شد، مضمون گفته حضرت است كه فرموده اند: السبقه الجنه جایزه برند

ه به طور یقین و مشخص بهشت است. این گفته حضرت تفصیل مطلبی است كه قبلا به اجمال بیان كرده بودند. (در مورد جمله: و الغایه النار، شارح به آنچه سیدرضی بیان كرده اكتفا كرده و آن را پسندیده، و نیازی به شرح ندیده است.) مطلب دیگری را كه شارح اشاره به آن را لازم دانسته، این است كه غایه در كلام حضرت به چه معنی است؟ آیا غایت حقیقی منظور است؟ یا لازمه غایت است؟ و در توضیح این مطلب غایه را بر اقسامی تقسیم كرده و به طریق زیر بیان داشته است: 1- نتیجه طبیعی: یعنی زمینه كار چنان است كه به طور طبیعی این نتیجه حاصل می گردد. و این خود به دو صورت است. الف: نتیجه ذاتی: مانند استقرار یافتن جنگ در محلی كه پس از حركت طبیعی كه ذاتا انجام داده صورت پذیرفته است. ب: نتیجه عرضی كه تابع همان نتیجه ذاتی است مانند آن كه سنگ از این كه شی ء در محل خودش استقرار یابد، مانع باشد. 2- نتیجه ارادی: آن نیز مانند نتیجه طبیعی به دو صورت قابل فرض است. الف: نتیجه ای كه شخص پس از اراده بدان دسترسی یابد، مانند مقصدی كه انسان در مسیر حركت بدان می رسد. ب: غایتی كه لازمه نتیجه ذاتی اراده شخص است. مانند روشنایی گرفتن از چراغی كه همسایه افروخته و یا مانند مرد

ن پرنده در دام شكارچی از جهت علاقه ای كه به چیدن دانه داشته است. شارح بعد از بیان چهار نوع غایت و فایده می فرماید: غایه در عبارت حضرت به همین معنای چهارم است. با این توضیح كه محبت دنیا و فرو رفتن در خوشیهای آن ناگزیر لازمه اش رسیدن به آتش است، چنان كه خداوند می فرماید: من كان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فی الاخره من نصیب آیه شریفه، دنیا خواه را از نعمتهای بهشت بی بهره می داند مگر لطف خداوند شامل حال او شود. در این جا هر چند مقصود نخستین انسان، رسیدن به خوشیهای حاضر دنیاست ولی چون از لوازم رسیدن، و توجه به این لذتها، دخول در آتش جهنم است، آتش غایت عرضی خواهد بود. مطلب چهارم توجه دادن به توبه پیش از فرا رسیدن مرگ است: افلا تائب من خطیئته قبل منیته آیا كسی نیست كه بخواهد پیش از فرا رسیدن مرگ از گناهان، خود توبه كند؟ بدون شك باید توبه مقدم بر اعمال باشد، زیرا چنان كه دانسته شد. توبه باز داشتن خود از پیروی كردن نفس اماره به انگیزه ای الهی است. و نفس آدمی با وجود این انگیزه به قبح پیروی از شیاطین نفسانی پی می برد و این توبه از جمله مقامات زهد و وارستگی است و در بحث چگونگی مراحل سلوك الی الله بیان شد، كه مقام

وارستگی (تخلی- تخلیه) مقدم بر مقام آراستگی (تحلی- تحلیه) است پس امر به توبه نیز مقدم بر امر به سایر عبادات است. مطلب پنجم اشاره به عذاب پس از مرگ و توجه دادن نفس به عمل پیش از روز گرفتاری و مرگ است كه می توان این عذاب را واكنش كمبود نفس دانست كه برخاسته از كوتاهی در انجام اعمال است زیرا كسی كه هنگام مرگ دستش از عمل خالی باشد اسیر دست شیطانهای نفس است، و پیش از این دانستیم كه اسیر شیطان بودن، خود، دخول درآتش و محروم ماندن، از لقای پروردگار متعال است و چون عمل انسان، شیطان را مغلوب كرده و باعث نجات انسان از دست او می شود، امام (ع) در بیان خویش نخست توجه به عمل داده و سپس زمانی را كه انجام دادن عمل در آن امكان پذیر است ذكر فرموده است. یعنی روزهایی كه امید انجام عمل در آن بوده و با آمدن اجل، آن نیز از دست رفته است و در پایان، ارزش عمل در این مدت را بیان می فرماید كه ثواب آخرت را تحصیل می كند و فرا رسیدن مرگ هم زیانی به آن نمی رساند و توضیح داده است كه نتیجه كوتاهی در عمل به هنگام فرصت، سبب خسران، و فرا رسیدن اجل، موجب زیان است. درباره محسنات بدیعی این جملات، شارح می فرماید كه امام (ع) در این عبارت لفظ خسران را ب

رای از دست رفتن عمل به طریق استعاره آورده است، توضیح آن كه: زیان در داد و ستد به دو صورت است: یا چیزی از سرمایه كم می شود و یا تمام آن از بین می رود. عمل برای انسان به مثابه سرمایه ای است كه با آن كسب كمال و سعادت اخروی می شود. بنابراین استعاره آوردن لفظ خسران برای نبودن عمل، استعاره ای بسیار نیكو و بجا است. این امری روشن است كه با انجام دادن كار شایسته و بردن سود، مرگ بدان زیانی نمی رساند و با عدم كار شایسته و تحمل زیان مرگ موجب ضرر می شود زیرا كسی كه از ناحیه دو نیروی عقیده و عمل كامل باشد از متاع دنیا رو گردان و به آن بی توجه است. و پس از جدایی از دنیا توجه و علاقه ای به آن ندارد، لذا به خاطر آن ناراحتی احساس نمی كند و زیانی نمی بیند. ولی كسی كه از جهت این دو نیز دچار كمبود باشد، به طور طبیعی دلبسته به خوشیهای محسوس دنیاست و دستش از عمل نیك خالی است. پس فرا رسیدن اجل برای او زیان فراوانی دارد زیرا میان او و معشوقش یعنی لذتهای دنیوی فاصله به وجود آورده است. مطلب ششم: حضرت توجه می دهند، كه انسان نباید در انجام دادن اعمال نیك حالت خوشی او، با حالت ناخوشی اش فرق داشته باشد، و امام (ع) گویا در این فراز كسی را ك

ه در حال خوشی و لذت از یاد خدا غافل و از عبادت او رو گردان است، و در هنگام ناخوشی و گرفتاری به درگاه او می نالد و به او پناه می برد، مورد سرزنش قرار داده است، زیرا این، صفت بندگی خدا نیست و در قرآن نیز خداوند به چنین سرزنشی اشاره فرموده است: و اذا مسكم الضر فی البحر ضل عن تدعون الا ایا فلما نجیكم. الی البر اعرضتم و كان الانسان كفورا و جز این از آیات دیگر- بلكه شان بنده خاص خدا آن است كه درحال سختی و رفاه خدا را یكسان عبادت كند، به طوری كه در مقابل شدت، صبر و در برابر رفاه و خوشی شكرگزار خداوند باشد و عبادت او را نه از روی ترس انجام دهد و نه برای طمع بلكه در هر دو حالت او را یكسان بپرستد. مطلب هفتم: عبارت امام (ع) الا و انی لم اركالجنه نام طالبها و لا كالنار نام هاربها، بدانید كه من هرگز جوینده نعمتی را ندیدم كه مانند خواهان بهشت در خواب غفلت باشد و نه فردی فراری از رنج و گرفتاری را كه مانند، فرار كننده از دوزخ، غفلت وزرد. شارح در مقام شرح این سخن می فرماید: ضمیر ها در طالبها و هاربها به مفعول اول نعمت و نقمت برمی گردد كه در هر دو مورد مشبه محذوف است و تقدیر عبارت چنین است:... لم ار نعمه كالجنه نام طالبها و ل

انقمه كالنار نام هاربها و فعل نام در محل نصب و مفعول دوم است نتیجه گفتار این است كه امام (ع) در این عبارت علم به وجود چیزی شبیه به بهشت و دوزخ را كه خواهان آن به خواب غفلت فرو رفته و فراری و دچار بی خبری باشد از خود نفی فرموده است، ولی آگاهی خود را نسبت به خود تشبیه و جهت آن نفی نكرده اند. و با ذكر مفعول دوم نام... كه در هر دو مورد وجه شبه صفتی جاری بر غیر موصوف می باشد به دو نكته دقیق اشاره شده است: نكته اول: معتقدان به بهشت و دوزخ را كه در خوابگاه طبیعت خفته اند آگاه فرموده كه بیدار شوند و خود را برای به جا آوردن اعمال، در جهت سر انجام خوش یا ناخوش آینده آماده كنند. نكته دوم: گویا امام (ع) از كسی كه یقین به وجود بهشت و نعمتهای بی پایان آن دارد و با این حال از انجام كارهایی كه او را به آن نعمتها برساند سر باز می زند، اظهار شگفتی می فرماید و نیز كسی كه دوزخ را پیش روی خویش می بیند و غفلت می كند و وسیله نجات خود را از آن فراهم نمی سازد به دیده اعجاب می نگرد. مطلب هشتم: الا و انه من لم ینفعه الحق یضر الباطل: كسی را كه حق سود ندهد دچار زیان باطل خواهد شد. ضمیر در انه ضمیرشان است. امام (ع) از به كار بردن كلمه حق

رو آوردن به خدا، همراه با اعمال شایسته را كه بر وفق عقاید صحیح اسلامی باشد، اراده فرموده است. و از كلمه باطل پشت كردن به خدا و توجه به غیر او را از چیزهایی كه برای آخرت سودی ندارد قصد كرده است و این، هشداری است بر این كه هرگاه از سوی حق سود و منفعتی نباشد زیان باطل حتمی است. به صورت قضیه شرطیه متصله بیان شده و این ملازمه بسیار روشن است، زیرا نفس وجود حق، سود را به همراه دارد. پس نبودن سود آن، باعث نبودن خود حق است. آنجا كه حق وجود نداشته باشد باطل ظهور می یابد، به علت این كه اعتقاد و عمل مكلف، هرگاه مطابق دستورهای الهی باشد حق وگرنه باطل است. پس با نبودن حق، باظل امری است مسلم و یقینی و با وجود باطل زیان آن حتمی است. با این بیان روشن شد كه نبودن سود حق، مستلزم وجود سود باطل است. بنابراین مراد امام (ع) از دستور به همراه بودن با حق، چیزی است كه سود آن را با خود دارد و منظور از نفی باطل هم نفی ضرر آن است، زیرا فرمانبرداری از اوامر الهی و توجه به او وسیله بار یافتن به جوار قدس اوست و برعكس توجه به غیر او كه از آن به باطل تعبیر می شود باعث نقصانی می شود، كه انسان را از همراهی با پیشگامان باز می دارد و به ژرفای در

ه هلاكت زا سرازیر می كند، و این خود، عین زیان و ضرر است با این توضیح سر فرمایش امام (ع) از جمله: من لم ینفعه الحق یضر الباطل روشن و آشكار می شود. عقیده منكران عالم آخرت: برخی از مدعیان علم و دانش كه از درك این ملازمه غافل بوده اند، گفته اند: و عیدهایی كه در كتب آسمانی آمده صرفا برای ترساندن مردم است نه این كه حقیقه در آن عالم برای بد كاران بدبختی و شقاوتی باشد، و برای این عقیده خود به یك سلسله تمثیلات خطابی استدلال كرده اند كه گر چه در مرحله نخست از مشهورات می نماید ولی وقتی كه خوب دقت شود از مشهورات نیست. مطلب نهم: و من لایستقیم به الهدی یجربه الضلال الی الردی كسی كه هدایت او را به راه راست نكشاند گمراهی به پستی اش می كشاند. در توضیح این جمله شارح می گوید: از كلمه هدی روشنایی دانش و ایمان و از كلمه ضلال نادانی و خروج از فرمان الهی اراده شده است و معنای عبارت چنین است: هر كس را كه نور علم و ایمان و به فرمان عقل به راه خدا رهبری نكند و او را به راه راست نكشاند، ناچار جهل و بی ایمانی او را از راه صحیح به سوی افراط یا تفریط منحرف می كند و ملازمه این قضیه شرطیه نیز روشن است زیرا چون لازمه وجود هدایت، استقامت و پا

یداری انسان در راه راست است، پس نبودن استقامت به وسیله هدایت لازمه اش نبودن اصل هدایت است و چون هدایت نباشد ضلالت و گمراهی جایگزین آن می شود و وجود ضلالت هم انسان را به سیاهچالهای پستی می كشاند و به دوزخ سرازیر می كند. مطلب دهم: فرموده امام: الا و انكم قد امرتم بالظعن و دللتم علی الزاد آگاه باشید كه به شما فرمان كوچ داده شده و به توشه گرفتن برای سفر راهنمایی شده اید این قسمت از سخن امام (ع) هشداری است در مورد دستورهایی كه حاوی كوچ كردن و رفتن از این جهان است. چنان كه پروردگار متعال می فرماید: ففروا الی الله انی لكم منه نذیر مبین و جای دیگر می فرماید: سابقوا الی مغفره من ربكم، و نیز دستورهایی كه درباره توشه گرفتن برای سفر آخرت است، مانند: و تزودوا فان خیرالزاد التقوی. شارح پس از توضیح معنای عبارت به نكته ای ادبی كه در این قسمت از سخنان امام (ع) است می پردازد و می گوید كه امام (ع) با استعاره آوردن كلمه ظعن برای سفر به سوی خدا و كلمه زاد برای چیزی كه باعث نزدیك شدن به اوست، كلام را زیبا كرده است و بیان حكمتی كه در استعاره نخست به نظر می آید این است: همچنان كه ظعن پیمودن راه با قدمهای جسمانی یا با مركبی مانند شت

ر و غیر اینهاست، سفر به سوی خدا نیز طی مراحل معنوی با پای عقل می باشد و سری كه در استعاره دوم نهفته است این است: همان طور كه در سفر دنیا انسان برای تقویت نیروی حركت بدنی نیازمند به زاد و توشه است، كارهایی هم كه باعث نزدیك شدن به ساحت قرب الهی است روح انسان را برای رسیدن به پیشگاه ربوبی نیرو می بخشد. تشبیهی كه در این عبارت به كار رفته از بهترین تشبیهاتی است كه میان دو چیز وحدت و یگانگی ایجاد می كند و به همان اندازه كه مشابهت قوی است استعاره نیز زیباست. مطلب یازدهم امام (ع) هشداری است بر ترسناكترین اموری كه باید از آن برحذر بود تا بتوان از آن در امان بود و آن جمع میان پیروی از هوا و هوس و آرزوی دراز است و همین سخن را امام (ع) در جای دیگر با ذكر دلیل این دو بیان می فرماید كه ما معنی این قسمت را نیز به آن جا واگذار می كنیم و در این جا كافی است كه به یك مطلب اشاره شود كه امام (ع) پس از توجه دادن به رفتن از این جهان و دستور برداشتن توشه سفر امر به حذر كردن از این دو فرموده است، زیرا اجتماع این دو صفت وسیله. دور شدن از آخرت است، كه این خود موجب عدم آمادگی برای سفر و برنگرفتن توشه آخرت می شود. پس انسانها را از این د

و برحذر داشته است تا از آنها دوری كنند و با دوری كردن از آنها توجه به برداشتن توشه سفر و آمادگی برای رفتن از جهان دنیا حاصل شود. با این دلیل، امام (ع) پس از برحذر داشتن از آن دو دستور توشه گرفتن را صادر فرموده است. من الدنیا... در این عبارت: از دنیا در دنیا) نوعی لطف و زیبایی نهفته است. و آن این است: توشه ای كه انسان را به مقام قرب الهی می رساند، یا علم است و یا عمل، و هر دو از دنیا به دست می آید، چرا؟ زیرا بدون شك، عمل حركات و سكناتی است كه با هیاتهای ویژه ای با همین بدن مادی صورت می پذیرد و تمام اینها از دنیا و در دنیا حاصل می شود و اما این كه علم از دنیاست، به واسطه این است كه استكمال آن نیز منوط به همین بدن است كه یا از طریق حواس ظاهری (حواس پنجگانه) و باطنی (خیث ل، واهمه و...) و یا به واسطه توجه عقل به موارد اشتراك و اختلاف امور محسوس به دست می آید. پر واضح است كه اینها نیز از امور دنیوی است و در همین دنیا حاصل می شود. در بیان این عبارت: ما تحرزون انفسكم به غدا امام (ع) اشاره فرموده است به این كه هر گونه توشه ای كه انسان به آن وسیله خود را آماده وصول به جوار رحمت الهی كند باعث كاهش عذاب او می شود و در رو

ز قیامت كه حتی اموال و اولاد به درد انسان نمی خورند وسیله نجات او خواهد بود. این فصل از سخنان امام در لطافت و ظرافت سخن مراتب و مراحلی را طی كرده است كه انسان را به نحو احسن تحت تاثیر اوامر و نواهی الهی قرار می دهد و اگر در روش سخنان آن حضرت دقت كنیم و عظمت الفاظ آن را بسنجیم و استحكام معانی آن را كه مطابق براهین عقلی است در نظر بگیریم و به زیبایی استعاره ها و تشبیها و موقعیتهای آنها را توجه كنیم بخوبی در خواهیم یافت كه این سخنان جز از سرچشمه علم لدنی و منابع فیض ربانی صادر نشده است، و این دقت و تامل آن فرصت را به ما خواهد داد كه فرق میان سخن امام (ع) و دیگر سخنان را به آسانی دریابیم. و بالله العصمه و التوفیق.


صفحه 87.